اعتراف میکنم بچه ک بودم همیشه دلم میخواس ی جوری داداش کوچیکمو سر ب نیس کنم!رفتم بقالی مرگ موش بگیرم آقاهه ک میدونس چ فسقل مشنگیم بجاش آرد بهم داد منم ریختم تو قابلمه نهار! سر سفره وقتی همه شروع کردن ب خوردن یهو گریه م گرف! با چشای خیس تا ته غذامو خوردم ک همه با هم بمیریم!!!!!!! نظرات شما عزیزان: |
About![]()
به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم لحظات خوبی تو این وبلاگ سپری کنین لطفا تو لینک هام به سایت و وبلاگای دیگمم سر بزنین و درضمن نظر هم یاتون نره ممنون
Home
|